.: پابسته ؛ داستان های خیلی کوتاه :.

داستان کوتاه داستانک مینیمال مینی مال قصه 100 کلمه ای
مشخصات بلاگ
.: پابسته ؛ داستان های خیلی کوتاه :.

بسم الله الرحمن الرحیم
این‌جا داستان های چند خطی نوشته می شود.

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۳۸ ق.ظ

سلام + داستانک «نشانه ها»

سلام.

«پابسته»ی بلاگفا، برای خودم تجربه خوبی بود. با یه شروع ساده و جالب. یکی دو تا مطلب رو وبلاگ شخصیم-عوامی- نوشتم که میشد بهشون گفت داستانک. همین طور بی دلیل و انگیزه. اما آقا سید بعد از دیدنشون، کاملا جدی تشویقم کرد و ایده ایجاد یه وبلاگ برای کار جدی تر تو قالب داستانک رو بهم چپوند!

خب این خط بالا در واقع تشکر بود از سید!

ممنون اخوی. (ببین چقد غرورمو زیر پا گذاشتما!!!)

پابسته شروع به کار کرد. اون نوشتن ها ادامه داشت تا تابستون امسال که به دلایلی خسته شدم از ادامش. و حتی خسته شدم از روی پا موندن پست های قبلیش. نتیجه هم شد حذف همه ی پستهاش.

حالا اما دوباره انگیزه نوشتن رو پیدا کردم.

شاید نوشته های سابقم رو نشه روشون اسم داستانک گذاشت. اگر کسی چنین اعتقادی داره، کاملا به فکرش احترام میذارم اما نکته مهم اینه که اساسا برام مهم نیست نام این قالب نوشتاری چیه. هر چی هست به نظرم قالب قشنگیه. و لازم. مهم رسوندن یک حرف در کلماتی کوتاه و در عین حال زیبا و در عین حال نه اونقدر پیچیده که قابل فهم نباشه و نه اونقدر ساده که بویی از زیبایی نداشته باشه. 

فکر میکنم حتی اگه یک مقاله رو بشه به سبک داستانی و کوتاه بیان کرد، خیلی تاثیر گذارتره.

مخاطبای عصر حاضر هم -مثل خودم و خودتون!- آدمای تنبلی ان غالبا. پس این نوع نگارش چیز خوبیه.

خب! این جای جدید و اولین داستانکم رو تقدیم میکنم به هم‌سر محترم. یه هدیه ناقابل.

به امید اینکه بتونم اینجا ، مثل قبل فقط منفی نگر نباشم، کمتر از قبل چشمم به مخاطب باشه(به معنای بد کلمه) و بیشتر از قبل چشمم به مخاطب باشه! (به معنای خوب کلمه. )بیشتر به حرفهایی که باید زد نگاه کنم، کمی اگر بتونم  توانایی بلند تر نوشتن-حداکثر یک صفحه ای- رو تقویت کنم. منظم تر بنویسم و منتشر کنم. با مخاطبا تو بخش نظرات بهتر تعامل کنم(!) و...

و نهایتا به(تر) باشه اینجا از پابسته قبلی.

خیلی برام مهم نیست که قدرت کار در حال حاضر چقدره. مهم اینه که داره بهتر میشه بحمدالله. این بهتر شدن رو با خوندن مطالب اولیه حس میکنم. همین کافیه.

*** یه خواسته هم دارم؛ بجای نظرات تک جمله ایه غالبا بی حاصل، محتوا و فرم هر مطلب رو نقد کنید یا پیشنهاد بدید برای بهتر شدنش. حتی برای کلمه ای اگر جای‌گزین بهتری دارید بگید. یا حتی اگه میتونید همین مفهوم و ایده رو تو جملاتی بهتر بیان کنید بهم بگید و...

و در مجموع کمکم کنید تا بشه کمی رشد کرد. 


داستانک «نشانه‌ها»؛

« بله شنوندگان عزیز! ملت ایران، از جای جای این آب و خاک در انقلاب اسلامی و تداوم آن سهیم بودند و با تکیه بر ایمان الهی خود و به رهبری آن مرد الهی ... »

با عصبانیت پیچ رادیو را بست.

- «ده لامصّب! چرا دروغ میگی؟! یه عده تو تهرون انقلاب کردن، آخه به این شهرستونیای بدبختِ از همه جا بی خبر چه؟ این روستائیای بدبخت دست راست و چپ‌شونو تشخیص بدن خیلی‌شونه، اونوقت میان میگن اینا انقلاب کردن، جنگ کردن، اینا می‌فهمن انقلاب چیه آخه عمو، شماها برید همون... »

گوشم به حرف‌های راننده بود و چشم‌هایم به جاده‌ی سرسبز روستایی. از کنار هرکدام از کوچه‌های خاکی که می‌گذشتیم، آهسته زیر لب صلوات می‌فرستادم؛ کوچه شهید مرحمت فلاح، کوچه شهید ابراهیم عبدی، کوچه شهید عنایت یوسفیان...

نظرات  (۱۱)

سلام

تبریک به مناسبت ازدواجتون. امیدوارم که خدا همه ی بر و بچ را به این  تأهل خوشبخت کننده هر چه سریعتر برساند. شاید برای ما هم موتور متحرک وبلاگمون بشه.
به نام پیوند دهنده قلبها

سلام

با تبریک این پیوند آسمانی. به عنوان یه هم دانشگاهی و یک همسنگری سفارش میکنم که جزوه استاد اصغر طاهرزاده با عنوان «
نامه ای به زوج های جوان که در ابتدای پرواز هستند » تو بخش یادداشتهای ویژه،  را حتما مطالعه کنید. لینک سایت استاد طاهرزاده تو لینک وبم هست.

اینم یه فانوس از ایشون:
نجیر همدیگر نشویدپیوند همسری؛ یعنی همراهی دوبال که باید با هماهنگی کامل به‌سوی آرمان‌های الهیِ زندگی سیر کنند، اما این همراهی و مودّتِ خدادادی را به زنجیر بدل نکنید که پای هر دو بدان گرفتار شود و هرکدام مانع رفتن دیگری گردد.
دانایی را پرسیدند: چه وقت برای ازدواج پایدار مناسب است؟ دانا گفت: زمانی که شخص توانا شود! پرسیدند: توانا از لحاظ مالی؟ جواب داد: نه! گفتند: توانا از لحاظ جسمی؟ گفت: نه! پرسیدند: توانا از لحاظ فکری؟

جواب داد: نه!

پرسیدند: خود بگو که ما را در این امر دیگر چیزی نیست!

دانا گفت: زمانی یک شخص می تواند ازدواج پایدار نماید که اگر تا دیروز نانی را به تنهایی می خورد امروز بتواند آن را با دیگری نصف نماید بدون آنکه اندکی از این مسئله ناراحت گردد!
سلام علی آقا
واللا راستش در واقع می خوام بگم که گفته باشم که این که بدونین که میگم که "نشانه ها" خیلی زیبا بود. اینجوری نوشتم تا تک خط نشه اما فکر کنم بی حاصل شد نه؟!!!
حالا زیاد بنویس تا ما هم انتقاد و پیشنهاد کنیم. با یه "کوچولو نوشت" که نمیشه
سلام.
1- بعدش میگی چرا میگی داستان نویس حکومتی؟
2- بر اساس پستی که تو پابسته بلاگفا گذاشته بودی، پس بالاخره مغلوب شدی؟
3- نگفته بودی بجز کتاب، وبلاگ هم هدیه خوبیه.
4- بتر ز.ذ سن هااا!! البت اگر این هم سیاستی "عمروعاصی" نباشه.
5- بی تعارف غرورتو زیرپا گذاشتی. من اگه بودم پیش خودمم یادت نمی کردم!
6- بسه دیگه (اینجاشو صوتی بخونی باید)
حکومتی بمونی، یا علی
نظر جدی جدی:
1- "عمو" یکی از اون کلیدواژه هاییه که باهاش نوشته هاتو میشناسم.
2- بد نبود اسم یکی از شهدای مفقود الاثر هم تو داستانک بیاد. البت طبیعتاً باید شهید انتخاب بشه که شهادتش محرز شده، نه شهیدی که خانوادش منتظرشن هنوز.
3- نمی دونم، ولی تا جایی تجربتاً که یادمه معمولاً ملت اگه ببینن رادیو داره حکومتی گویی میکنه، کانالش رو عوض میکنن، معمولاً هم به جایی مثل رادیو جوان.
4- کوچه شهید فلاح که آسفالته، تازه اینا توی یک مسیر هم نیستند. شاید بهتر باشه در نوشتن طوری اینها رو بیاریم که برای یک شاندرمنی کاملاً ملموس باشه.
5- بسه دیگه، حالا همین قدر رشد کردی فعلاً بسته!
۲۳ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۴۶ ماسال نیوز
سلام مطلبت خیلی خوب بود تو وبلاگستان ماسال نیوز استفاده شد
۲۶ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۱۴ فارغ التحصیل

سلام

به شما وهمسر گرامی تون تبریک میگم وامیدوارم  واقعاخوشبخت  بشید.به قول رهبر عزیزمان ان شاءا..همه جوانان ازنعمت تاهل خوشبخت کننده برخوردار گردند.

یاعلی

۲۷ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۳۷ ناشناس مثلاً
مسیر شاندرمن به ماسال - لااقل دو تا شهید مفقود الاثر شاندرمنی داره و دو تا شهید ماسالی.

سلام

خیلی چراغ خاموش ازدواج کردی ولی بهت تبریک میگم

بی تعارف داستانت هم مثل سوالاتت تو مراسم محسن رضایی خیلی آبکی بود ولی تلاشت رو تحسین میکنم

بعدا از سید که همچین نظری در مورد داستانات داده تشکر ویژه خواهم کرد وبه حسابش میرسم.البته اگه دیدمش.شاید اون دنیا.این احتمالم جدی بگیر که سید نخواسته دلت بشکنه اینجوری گفته.

یه پیشنهاد غریبانه ولی دلسوزانه هم واست دارم.غریبانه چون به عنوان دوست ما رو قبول نداری.

وقتت رو واسه داستان تلف نکن. یعنی اگه چیزی هم ننویسی کسی بهت اشکال نمیگیره.نمیگن بلد نیس بنویسه. دلسوزانه هم به خاطر اینکه دلم واسه خودم واون بدبختایی که وقتشونو واسه خوندن این چرندیات تلف میکنن،میسوزه.تازه نظرم میدن.

مطمئن باش دفاع بد خیلی مخرب تر از اینه که دفاعی نکنی

و مطمئن باش همونی که رادیو رو خاموش کرده هم ،قدر خون شهدا رو میدونه یعنی تقدس خون شهدا باعث میشه هیچ وقت فراموش نشن.چه تهران باشه چه ماسال چه آذرشهر.

در آخر این پیشنهادا رو جدی بگیر و سعی نکن مثل برخوردت با بقیه عناصر زندگی اجتماعیت مثل سیاست ،در مقابلش جبهه بگیری و بخوای تخطئش کنی.هرچند میدونم دست خودت نیس

چون منم مثل خودت یه آدم همیشه منتقدم

اینارم یه آدم منتقد مثل خودت داره مینویسه

پاسخ:
سلام اخوی
بابت تبریک ممنون. ایشالا همه ی جوونا مزدوج شن.
تبریک میگم خوشبخت بشیدایشالله ذوق کردم زوج ایده الید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بسم الله الرحمن الرحیم

پی‌نوشت‌های وبلاگ:

1)> ای فرزند آدم! در شگفتم چگونه تو با مردم انس می‌گیری و به‌دیگران دل می‌بندی درحالیکه می‌دانی تنها خواهی مُرد و می‌دانی تنها در قبر خواهی خُفت و تنها در پیشگاهِ من خواهی ایستاد و تنها حساب پس خواهی داد؟ آیا اندیشیده‌ای چقدر تنها خواهی بود؟ساعتی؟روزی؟ماهی؟سالی؟چند هزار سال؟چندمیلیون‌سال؟ (کتاب تنهایی، محمدرضا زائری؛ نشر سروش)
نقد ما ؛ نقدهایی بر دولت یازدهم