9- داستانک «شوخی»
بسم الله الرحمن الرحیم
می رفتند و می آمدند. شلوغ پلوغ بود.یکیشان همینطور از کنار دیگری که رد میشد، توقفی کرد و کنار گوش دومی چیزی گفت و رفت.
دومی از شنیدن این حرف داغان شد.انگار که اتفاق خیلی بدی افتاده باشد. قدم هایش آهسته تر شد. از آن فاصله خوب نمیشد دید اما از ردِّ خیسیِ پشت سرش میشد فهمید چه اشکی میریزد. انگار که میخواست زمین دهن وا کند و او را با غم سنگینش فرو ببرد.
از این بالا که نگاه میکنم با خودم میگویم چقدر جدی گرفته اند این مورچه ها خودشان را، زندگیشان را، رفاقتهایشان را...
(پینوشت ادامه مطلب)
پینوشــــــــــــــــــت:
1-و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب...ولکن لیبلو بعضکم ببعض (64 عنکبوت - 4 محمد ص)
(و این زندگی دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست.... اما تا بیازماید بعضی از شما را به بعضی دیگر...)
2- هر کس برای خدا بیشتر کار کند، بیشتر فحش میشنود ؛ امام خمینی رضوان الله علیه، ص ن، ج15، ص 497
3- «ففروا» هم اخیرا چند بار بروز شد.
4- بابت تاخیر عذر. هم وقت هست، هم سوژه. ولی کمی تنبلی، کمی شرایط، کمی کارهای دیگه.
5- طبیعتا تو شبهای ماه رمضون و خصوصا شبهای قدر از دوستان انتظار دعا دارم!
6-تو مولای منی، من بنده ای گم. به روی من تبسم کن، تبسم! (درخت سوخته در باران؛ از شاعر ماسالی ناصر حامدی +)
به حال و روز من که خیلی می خورد...
ممنون که آپ شدی.
خداحافظت