28- مال من
از کنار صندوق صدقات که رد می شدم دلم نیامد پولی نیندازم. یک 200 تومانی انداختم.
طبق معمول تهش بیرون ماند. فوتی کردم و رد
شدم.
از روبرو پسرکی یک دستش را داده بود به پیرمردی و با دست دیگرش سر چیپس را
خفت کرده بود. توی خیابان شلوغ داشتند می آمدند سمت من.
همینطور از کنارم که رد می شدند پسرک اشاره ای به چیپس کرد و گفت: «بابابزگ! میخوای چنتا از این چیپسا بهت بدم؟!»
*
*
*
پینوشــــــــــــــت :
0- وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ ؛ نور.33
1- فرا خوان
2- قسمت دوم واقعی بود
3- اللّهُمّ إِنیّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصّبْرِ و ... دعای هشتم صحیفه. دعای قشنگیه.
4- من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم! و آن این است: کسانى که وقتهاى ضایع شوندهاى دارند؛ مثلاً به اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند، یا سوار وسیلهى نقلیهى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند، یا در جاهایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مىبرند و به هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىکارى مىگذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همانجا بخوانند. رهبر انقلاب 75/2/23
ماها خروجی حساب بانکی هامون رو بدجور خفت کردیم...