.: پابسته ؛ داستان های خیلی کوتاه :.

داستان کوتاه داستانک مینیمال مینی مال قصه 100 کلمه ای
مشخصات بلاگ
.: پابسته ؛ داستان های خیلی کوتاه :.

بسم الله الرحمن الرحیم
این‌جا داستان های چند خطی نوشته می شود.

آخرین مطالب
يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ب.ظ

13- داستانک «نبود؟»

بسم الله الرحمن الرحیم 


روز تولد، کنار تختش، روی دیوار آسایشگاه نوشت؛
نبود، بیست سی سال دیگر. شاید...

(پینوشت در ادامه مطلب)


*

*

*

پینوشـــــــت:

1-تحلیل شریعتمداری از ارتباطات جدید دولت با آمریکا : +
2- خاطره عجیب ستارخان : +
3- اثر جدید استاد بیژنی با نام «بازی برد-برد!» : +
4- «داستان» جدید منتشر شد : +
4- تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی/ دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی/ چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته/ کدوم موج پریشونی تورو از ذهن من شسته/ خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه/ از اینجا که من ایستادم چقد تا آسمون راهه/ من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده/ از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده/ به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو/ بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه‌ی خوابو/ چرا گریم نمیگیره مگه قلب من از سنگه/ خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه/ میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره/ سر راه بهشت من درخت سیب میکاره...
(ترانه سیب علی لهراسبی. شاعر: ؟)

نظرات  (۵)

سلام
 بهانه است...

http://zareh.blog.ir/post/121
 
پیشاپیش از حضورتان ممنونم.



زیبا بود
نتونستم ادامه ی شاید رو بخونم.ذهنم یاری نکرد


3سال پیش چه "نبودهایی" که برای 12 روز اردوی کارت سبز میکشیدم
فکر میکردم تموم نمیشه.اما خیلی زود تموم شد

شاید... بیست سی سال دیگر هم به همین زودی تموم بشه!
۰۹ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۲ بچه انقلاب

سلام اخوی

آنچه مال این دنیاست نبوده

و آنچه نزد حق تعالی است؛ بوده...

 

سلام
خواستم نقد کنم خوشت بیاد ولی نکته ای به ذهنم نرسید!!!
شرمنده دا!
حلال اله!
سلام.
ادمو ادمو "آمپاس" قرار میدین أخی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بسم الله الرحمن الرحیم

پی‌نوشت‌های وبلاگ:

1)> ای فرزند آدم! در شگفتم چگونه تو با مردم انس می‌گیری و به‌دیگران دل می‌بندی درحالیکه می‌دانی تنها خواهی مُرد و می‌دانی تنها در قبر خواهی خُفت و تنها در پیشگاهِ من خواهی ایستاد و تنها حساب پس خواهی داد؟ آیا اندیشیده‌ای چقدر تنها خواهی بود؟ساعتی؟روزی؟ماهی؟سالی؟چند هزار سال؟چندمیلیون‌سال؟ (کتاب تنهایی، محمدرضا زائری؛ نشر سروش)
نقد ما ؛ نقدهایی بر دولت یازدهم